چه بخشنده خدای عاشقی دارم

که می خواند مرا با آن که میداند گنه کارم اگر رخ بربتابانم دوباره می نشیند بر سر راهم

دلم را می رباید با طنین گرم و زیبایش که در قاموس پاک کبریایی قهر نازیباست

چه زیبا عاشقی را دوست می دارم

دلم گرم است می دانم که می داند بدون لطف او تنهایم

اگر گم کرده ام من راه و رسم بندگی اما

دلم گرم است می دانم خدای من خدای خوب من میداند

که سائل را نباید دست خالی راند

دلم گرم خداوندی است

که با دستان من گندم برای یاکریم خانه میریزد

با دستان مادر کاسه آبی را برای قمری تشنه می گذارد

دلم گرم خداوندکریم خالق نوری است

که گر لایق بداند

روشنی بخشد به کرم کوچکی با نور

دلم گرم خداوندصبور و خالق صبری است

که شب ها می نشیند در کنارم

تا که ببیند می رسد آن شب

که گویم عاشقش هستم